شناسهٔ خبر: 65366 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

در نقد موضوع « تحریف قرآن» / حسن انصاری - بخش دوم

ما قبلا در یادداشتی نشان دادیم که آنچه جاحظ در کتاب حجج النبوه درباره عقیده شیعه در مورد مصحف زید بن ثابت گفته به معنی اتهام‌زنی به شیعیان از سوی او درباره عقیده تحریف قرآن نیست. سند مهم دیگری که این نظر را تایید می‌کند و این باور ما را ثابت می‌کند که باور تحریف قرآن نزد برخی شیعیان و اتهام‌زنی مخالفان به شیعه در این مورد قدیم‌تر از نیمه سده سوم قمری نیست

تصریح علمای امامیه به عدم تحریف قرآن

فرهنگ امروز:  مدتی پیش یکی از شخصیت‌های روشنفکر دینی طی اظهاراتی در مورد قرآن کریم، این ادعا را مطرح کرد که شیعیان نخستین کسانی بودند که قائل به «تحریف قرآن» شدند. بعدها در جریان جلسه‌ای که درباره کتاب «مصحف صنعا» با سخنرانی نویسندگان آن برگزار شد باز همان فرد مذکور (دکتر عبدالکریم سروش) مساله تحریف قرآن را در جامعه مسلمین برای اولین‌بار به شیعیان نسبت داد و حتی ادعا کرد این اعتقاد علمای بزرگی از شیعه نظیر شیخ مفید(ره) نیز بوده است.  دکتر حسن انصاری استاد میهمان در موسسه مطالعات پیشرفته پرینستون امریکا طی یک سخنرانی به ادعای فوق و اتهام مطرح شده درباره پیروان اهل بیت نبی مکرم اسلام(ص) پاسخ داد.  لازم به ذکر است که این متن توسط استاد انصاری بازبینی شده و عبارات اصلی از منابع مورد ارجاع (ازجمله آثار فضل بن‌شاذان - متکلم بزرگ شیعه و از صحابه ائمه اطهار- و دیگران) به زبان اصلی (عربی) افزوده شده بود که با توجه به محدودیت فضای صفحه «دین و فلسفه» ناگزیر به حذف آن شدیم اما متن کامل یادداشت استاد انصاری با ارجاعات مستقیم به منابع دست‌اول تاریخی و کلامی در دفتر روزنامه موجود است.  متن تنقیح یافته درس‌گفتار دکتر انصاری درباره تحریف قرآن در دو بخش تنظیم شده که پیش از این بخش اول آن در همین صفحه منتشر شد و اکنون بخش دوم آن پیش روی شما است.

********

جاحظ و سندی مهم در مورد ادعای تحریف قرآن

ما قبلا در یادداشتی نشان دادیم که آنچه جاحظ در کتاب حجج النبوه درباره عقیده شیعه در مورد مصحف زید بن ثابت گفته به معنی اتهام‌زنی به شیعیان از سوی او درباره عقیده تحریف قرآن نیست. سند مهم دیگری که این نظر را تایید می‌کند و این باور ما را ثابت می‌کند که باور تحریف قرآن نزد برخی شیعیان و اتهام‌زنی مخالفان به شیعه در این مورد قدیم‌تر از نیمه سده سوم قمری نیست و اینکه این باور در دهه‌های ششم و هفتم سده سوم تنها در میان غلات شیعی رواج یافت فصلی از کتاب العثمانیه تالیف جاحظ است که در آن او به ذکر آیاتی می‌پردازد که به نظر عثمانیه در شأن ابوبکر خلیفه اول نازل شده است. آنگاه جاحظ در دنباله می‌نویسد: «وقالت العثمانیة: فإن زعمت الرافضة أن‌الله أنزل فی علی آیا کثیرا، فکان مما أنزل فیه وفی ولده قوله: فأولی الأمر علی وولده. فلعمری لئن کان أصحاب الأخبار قد أطبقوا علی أنها نزلت فی علی وولده إن طاعتهم لواجبة، وإن کان هذا شیئا تقوله متقول، أو جاء من وجه ضعیف، فهو مع ضعفه شاذ. ولیس فی ذلک لکم حجة، لأن الحدیث قد یحتمله الرجل الواحد الثقة عن مثله، فیکون شاذا، ما لم یکن مستفیضا شائعا قد نقل عن المستفیض الشائع...» (ص ۱۱۵). در دنباله صفحاتی را جاحظ اختصاص می‌دهد به آیاتی را که شیعه امامیه مورد استناد قرار می‌دهد و معتقد است آنها در شأن حضرت امیر (ع) نازل شده است. تمامی آنچه شیعه به آنها در این قسمت استناد کرده آیات قرآنی است که هم‌اکنون نیز در قرآن‌های موجود، وجود دارد و در اینجا هیچ نشانی از آیاتی که ادعا می‌شود شیعیان آن را از قرآن و در شأن حضرت می‌دانند اما معتقدند از مصحف عثمان حذف شده دیده نمی‌شود. روشن است که اینجا طبیعی‌ترین جایی بود که جاحظ با ذکر ادعای یاد شده، عقیده شیعیان به تحریف را مطرح و استناد به آن آیات را مردود اعلام کند اما می‌بینیم چنین نکرده است، چراکه اساسا در زمان تألیف کتاب العثمانیة چنین عقیده‌ای در میان شیعه وجود نداشت. بنابراین پژوهشگران و نویسندگانی که اندیشه تحریف قرآن را امری اصیل در تشیع می‌دانند ظاهرا به این سند مهم تاکنون توجه نداشته‌اند!

تحریف قرآن، عقیده‌ای اقلیتی در میان غلات شیعه بوده است

اعتقاد به عدم تحریف قرآن سابقه بسیار کهن در تشیع دارد و دست‌کم به سده سوم قمری می‌رسد. برخلاف آنچه آقای دکتر سروش می‌گویند غالب متکلمان و فقیهان شیعه در طول تاریخ قائل به تحریف قرآن نبوده‌اند. شگفتا که ایشان از این موضوع اطلاع درستی ندارند! در میان اهل سنت هم انواعی از عقیده به تحریف وجود داشته و این امر مختص شیعیان نیست. عقیده به تحریف قرآن عقیده اقلیتی در میان غلات شیعی یا کسانی از اصحاب حدیث شیعی بوده است؛ بد نیست آقای سروش در این زمینه بیشتر مطالعه کند.

آقای سروش در همین یک تکه در فهم حدیثی از مرحوم کلینی در کافی و موضع علمای شیعه درباره این حدیث و از جمله موضع علامه مجلسی و تفسیر کلام او درباره صحت و تواتر حدیث دچار اشتباه و سوء برداشت شده‌اند. اگر فرصتی دست داد در مقاله‌ای مستقل آن را خواهم نوشت. فقط اینجا عرض کنم که علامه حدیث را در احتمال اولی که ذکر می‌کند نه صحیح بل موثق می‌داند و آگاهان می‌دانند که تفاوت این دو در کلام متأخرین به چه معناست و اصلا دلیل بر تأیید صحت حدیث نیست. کلینی هم حدیث را در باب نوادر آورده است. خواهم نوشت که اصلا ریشه روایت به کدام نسخه و متن حدیثی غیرمعتبر می‌رسد و اینکه معنای این حدیث را کسانی مانند شیخ صدوق متفاوت می‌فهمیده‌اند و اما به روایت کتاب کافی بپردازیم که مورد استناد دکتر سروش در دعوی اعتقاد شیعه به تحریف قرآن قرار گرفته است؛

روایتی که آقای سروش بدان استناد کرده‌اند از این قرار است (الکافی؛ ج‏۲؛ ص۶۳۴ در کِتابُ فضْلِ الْقُرْآنِ ضمن باب النوادر (مُحمّدُ بْنُ یحْیی عنْ أحْمد بْنِ مُحمّدٍ عنْ) علِی بْنُ الْحکمِ عنْ هِشامِ بْنِ سالِمٍ‏ عنْ أبِی عبْدِ‌الله ع قال: إِنّ الْقُرْآن الّذِی جاء بِهِ جبْرئِیلُ(ع) إِلی مُحمّدٍ(ص) سبْعة عشر ألْف‏ آیةٍ‌.

برخلاف دیدگاه آقای سروش این روایت لزوما به معنای اعتقاد کلینی به وجود تحریف در قرآن و اینکه قرآن به تعبیر ایشان از دیدگاه شیعه در اصل در ۳ مجلد بوده نیست. نخست اینکه کلینی این حدیث را در باب النوادر نقل کرده که نشان می‌دهد نسبت به آن تحفظی داشته است. ثانیا صرف نقل حدیث در کافی به معنای اعتقاد بدان نیست کما اینکه از مقدمه کافی به روشنی این موضوع بر می‌آید و اساسا کسی که با ابواب فقهی کافی آشنا باشد، می‌داند که نحوه چینش احادیث در هر باب براساس نوع تلقی کلینی نسبت به صحت و همچنین بحث تعارض اخبار است. ثالثا دست‌کم شیخ صدوق که در نسلی پس از کلینی کم و بیش زندگی می‌کرده در اعتقادات خود ظاهرا با عنایت به همین حدیث تفسیر کاملا متفاوتی از آن دارد و ابدا آن را در چارچوب تحریف قرآن نمی‌فهمد. عبارت او از این قرار است (الاعتقادات ص: ۸۴):

باب الاعتقاد فی مبلغ القرآن؛ ‏

قال الشیخ- رضی‌الله عنه-: اعتقادنا أنّ القرآن الذی أنزله‌الله تعالی علی نبیه محمد صلّی‌الله علیه والله و سلّم هو ما بین الدفّتین، و هو ما فی أیدی الناس، لیس بأکثر من ذلک، و مبلغ سوره عند الناس مائة و أربع عشرة سورة.

و عندنا أنّ الضحی و ألم نشرح سورة واحدة، و لإیلاف و أ لم‌تر کیف سورة واحدة . و من نسب إلینا أنّا نقول إنّه أکثر من ذلک فهو کاذب. و ما روی من ثواب قراءة کل سورة من القرآن، و ثواب من ختم القرآن کلّه‏، و جواز قراءة سورتین فی رکعة نافلة، و النهی عن القران بین سورتین فی رکعة فریضة، تصدیق لما قلناه فی أمر القرآن و أنّ مبلغه ما فی أیدی الناس. و کذلک ما روی من النهی عن قراءة القرآن کلّه فی لیلة واحدة، و أنّه لا یجوز أن یختم فی أقل من ثلاثة أیام، تصدیق لما قلناه أیضا . بل نقول: إنّه قد نزل الوحی الذی لیس بقرآن، ما لو جمع إلی القرآن لکان‏مبلغه مقدار سبعة عشر ألف‏ آیة. و ذلک مثل‏ قوْلِ جبْرئِیل لِلنّبِی صلّی‌الله علیهِ والله و سلّم: «إِنّ‌الله تعالی یقُولُ لک: یا مُحمّدُ،‌دار خلْقِی» . و مثل‏ قوْلِهِ: «اتّقِ شحْناء النّاسِ و عداوتهُمْ».

بنابراین شیخ صدوق معتقد است آنچه در این حدیث نقل شده مقصود کلام وحی غیر قرآنی (آنچه به حدیث قدسی معروف است) است.

ریشه روایت کافی درخصوص ۱۷۰۰۰ آیه قرآن

روایتی که در کافی آمده و ما آن را قبلا نقل کردیم در سندش تعلیق به کار رفته و ظاهر امر این است که تعلیق اشاره دارد به سند حدیث قبل از آن و بدین‌ترتیب باید آن را از مجموعه احادیث سند محمد بن یحیی از احمد بن محمد دانست که در اینجا منظور از محمد بن یحیی، عطار است و احمد بن محمد بن عیسی هم احمد بن محمد بن عیسی الأشعری است که از علی بن الحکم روایت زیاد دارد. اگر این احتمال درست باشد در آن صورت با توجه به اینکه در دنباله سند هم نام هشام بن سالم آمده و همه روات این سند ثقه امامی به حساب می‌آیند طبعا در طریقه متأخرین باید حدیث را صحیح دانست. علامه مجلسی در مرآة العقول (ج‏۱۲، ص: ۵۲۵) می‌نویسد با این حساب حدیث کافی صحیح است اما در نسخه‌های دیگر کافی به جای هشام بن سالم نام هارون بن مسلم آمده که در مذهب او سخن هست و چون توثیق شده بنابر شیوه متأخرین طبعا حدیثش موثق قلمداد می‌شود چنانکه علامه مجلسی هم در احتمال دوم همین را در مورد این حدیث بیان فرموده (البته با توجه به نقل سیاری که پایین‌تر نقل خواهیم کرد ذکر هارون بن مسلم باید درست نباشد). من کاری به شیوه‌های علمای رجال ندارم. از نقطه نظر تاریخی در اینکه این روایت حتما از مجموعه روایات احمد بن محمد بن عیسی الأشعری است و آن را محمد بن یحیی العطار روایت کرده باشد تردید است. شاید به همین دلیل باشد که این حدیث را شیخ صدوق در آثارش نقل نکرده با وجود آنکه او عنایت بسیار زیادی به روایات محمد بن یحیی و احمد بن محمد بن عیسی الأشعری دارد. یک احتمال هست که این روایت به کلی از روایات الحاقی به نسخه‌های کلینی باشد و اصالتی نداشته باشد. به این معنا که این حدیث را بعدها به نسخه‌ای از کلینی که مادر نسخه کنونی است، افزوده باشند. این احتمال البته چندان قوی نیست. احتمال دیگر این است که کلینی در مورد منبع این روایت و اینکه منقول از مجموعه روایات محمد بن یحیی العطار از اشعری باشد تردید داشته است. بعید نیست این روایت را به همین دلیل هم در باب نوادر قرار داده باشد. احتمالا او این حدیث را جایی در دفاتر خود ثبت کرده بوده بدون آنکه صدر سند را ثبت کند و بعد با توجه به کثرت روایات اشعری از علی بن الحکم آن را ذیل حدیثی با این سند به شکل تعلیق در نسخه کافی روایت کرده است. این در حالی است که روایت علی بن الحکم با این احتمال اصلا متعلق به این سند نبوده است. ما امروزه می‌دانیم که عین این روایت با همین سند معلق شده در کتاب احمد بن محمد السیاری (القرائات، ص ۹) نقل شده است. بعید نیست که منبع اصلی کلینی در واقع کتاب سیاری بوده باشد. کتاب سیاری از نقطه نظر موثوقیت تاریخی مشکلات جدی دارد و به روایت آن مطلقا نمی‌توان اعتماد کرد.

مخالفات ائمه امامیه با اندیشه تحریف قرآن

فارغ از احادیثی که در شماری از منابع امامیه نقل شده که می‌تواند برای عقیده به تحریف قرآن به کار ‌آید (و البته بسیاری از آنها تنها اشاره به تأویل است و نه تحریف در لفظ قرآن یا نهایتا در حد اختلاف قرائات است) در مقابل باید گفت داوری یکی از بزرگ‌ترین پیشوایان و مراجع مطلق امامیه یعنی شریف مرتضی در کتاب‌هایش و ازجمله در «طرابلسیات اولی» که به زودی در دسترس قرار خواهد گرفت به روشنی نشان می‌دهد که امامیه و دست‌کم متکلمان قدیم امامی به هیچ روی اتفاق نظری در این زمینه نداشته یا مخالف عقیده تحریف بوده یا ابدا متعرض بحث تحریف نفیا یا اثباتا نشده بودند. بنابراین ادعای شماری از محققان جدید که عقیده به تحریف قرآن را عقیده غالب امامیه تا عصر آل بویه می‌دانند به کلی نادرست است و با گواهی شریف مرتضی در تضاد است. روشن است که در اینجا داوری شریف مرتضی از نقطه نظر تاریخی اهمیت بیشتری دارد، چراکه اولا بیشتر آثار متقدم امامیه دراختیار ما نیست اما دراختیار او حتما بوده و بنابراین گزارش او از نقطه نظر تاریخی اولویت دارد و ثانیا او نمی‌توانسته در پاسخ به عقیده‌مندان به تحریف قرآن که در مساله دهم طرابلسیات اولی بدانان پاسخ می‌دهد خلافگویی کند و به خلاف اظهار دارد که امامیه چنین اجماعی بر وقوع انواعی از تحریف ندارند. علاوه بر این شریف مرتضی در همین‌جا به عنوان یک کارشناس برجسته حدیث و تاریخ ابراز می‌دارد که اخباری که مشعر به تحریف است اخبار آحاد است و از لحاظ اصالت و سندیت مشکل دارند. کتاب‌هایی مانند آثار سیاری از نقطه نظر تاریخی مردودند و برای اثبات تحریف در قرآن و انتساب عقیده تحریف به شیعه قابل استناد نیستند. عقیده شیعه و متکلمان قدیم شیعه را باید در گواهی شریف مرتضی دید.

شریف مرتضی در آثارش و از جمله در طرابلسیات اولی این ادعا را رد می‌کند که اندیشه تحریف قرآن در شکلی که مدعای شماری از امامیه در زمانش بوده مورد اجماع امامیه بوده است. او در حقیقت ناگزیر است به این ادعا بپردازد، چراکه بنابر گزارش او موافقان با اندیشه تحریف قرآن از میان امامیه معتقد بوده‌اند که امامیه در این موضوع اجماع دارند و در مقابل شریف مرتضی قویا این ادعای آنان را رد می‌کند. در اینجا یک فایده مهم که از کلام او

بر می‌آید این است که نه تنها اندیشه تحریف قرآن اجماعی امامیه نبوده بلکه جز محدثان اخباری گرا که آنان را شریف مرتضی به سبب عدم تخصص در فهم موازین صحت و اصالت و حجیت اخبار سرزنش می‌کند و قول آنان را ناچیز می‌شمارد، محصلان امامیه و به تعبیر او اهل تحصیل و متکلمان آنان مخالف این عقیده بوده یا دست‌کم نفیا و اثباتا چیزی در این موضوع نگفته‌اند. در واقع این یک گزارش تاریخی مهمی است ناظر به آثار علمای اهل کلام در میان امامیه که متاسفانه آثارشان امروزه در اختیار ما نیست اما شریف مرتضی از آن آثار اطلاع داشته و حتی نام شماری از آن متکلمان را هم می‌آورد. بدین‌ترتیب عقیده به تحریف قرآن نه تنها عقیده اجماعی یا قول غالب نبوده بلکه به نظر شریف مرتضی نمایندگان اصلی امامیه که همانا متکلمان بوده‌اند مخالف این نظر بوده‌اند. از همین رساله و از دیگر آثار شریف مرتضی (و اگر کسی با آثار او انسی داشته باشد این مطلب را تصدیق می‌کند) کاملا روشن است که او اساسا نمایندگان اصلی و متولیان مذهب را متکلمان و به تعبیر خودش محصلان می‌داند و برای او اجماعی که حجت است البته با عنایت به بحث کاشفیت از قول معصوم اجماع متکلمان است و اهل تحصیل و نظر. برای او مخالفت شماری از محدثان که آنان را فاقد سطح لازم برای فهم امور نظری می‌داند اهمیتی ندارد. بنابراین در رساله «طرابلسیات اولی» نه تنها شریف مرتضی وجود چنین اجماعی را بر قول به تحریف رد می‌کند بلکه وجود سابقه قول به تحریف را در میان متکلمان امامی که به نظر او تنها انظار آنان اهمیت دارد به کلی انکار می‌کند و چنانکه گفتیم شهادت مهمی است از سوی شریف مرتضی درباره موضوع تحریف قرآن.

تصریح علمای امامیه به عدم تحریف

در میان علمای شیعه به ویژه در چند سده نخستین کسانی که تصریح به تحریف قرآن -حال چه به معنای تغییر و تبدیل و چه به معنای نوعی نقص در قرآن کرده‌اند- دست‌کم براساس منابع موجود زیاد نبوده‌اند. تعدادی از محدثان البته روایاتی را در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند که بعضا به تصریح و بعضا به تأویل چیزی مانند تحریف قرآن از آنها قابل استنباط است اما آن احادیث بیشتر ناظر به تفسیر و تأویل آیات قرآنند و نه موضوع اضافه و کم در متن مصحف و تازه باید آنها را در چارچوب ادبیات جدلی میان اهل سنت و شیعیان فهمید و نه لزوما به معنی تصریح بر تحریف قرآن. آنجا که پای تصریح به میان آمده علمای شیعه معمولا ادعای تحریف را یا با بحثی کلامی رد کرده‌اند یا وقوع آن را نپذیرفته‌اند. تعدادی حدیث هم هست که غالیان شیعی نقل کرده‌اند و بعضا در آثار غیر معتبر نقل شده است. اصولا ادعای تحریف قرآن درباره مبحث امامت متعلق به دوره‌ای است که در آن هنوز بحث امکان تأویل باطنی آیات قرآن کمتر محل توجه بود. آنگاه که این بحث مطرح شد لزومی نداشت بر تحریف قرآن ادعا شود تا بحث‌های مرتبط با امامت توجیه شود بلکه به سادگی می‌شد با رویکرد تأویلی به آیات قرآن بحث امامت را به قرآن کشید.

درباره کتاب «مستدرک‌الوسائل» محدث نوری

علمای اخباری در طول تاریخ خود بیشتر از اصولیان در نقل روایات تحریف کوشا بوده‌اند. البته ما اصولیان معتقد به تحریف قرآن هم داشته‌ایم. حاجی نوری البته اخباری به شکل متعارف آن نیست. او متعلق به دورانی است که بر اثر سنت تحصیلی نمی‌توانسته در فقه جنبه اخباری او ظهور و بروز کند اما کتاب مستدرک الوسائل او و نیز خاتمه آن با رویکردی کم و بیش اخباری است. خود متن کتاب مستدرک البته هیچ‌گاه از دیدگاه فقها کتاب معتبر و مرجعی قلمداد نشد. خاتمه مستدرک به دلیل اشتمال بر اطلاعات رجالی و نقل اجازات بسی مفیدتر از کتاب مستدرک است. عمده منابع مستدرک منابعی است یا غیرمعتبر یا روایاتی است که برای بحث‌های فقیهان مفید نبوده است. آثار دیگر حاجی نوری هم کم و بیش همین وضعیت را دارد. عمدتا گردآوری احادیث و حکایات و روایات است بدون تأملات نظری و نقادانه. با این وصف چنانکه گفتم مهم‌ترین خدمت حاجی نوری حفظ شماری از نسخه‌های خطی به ویژه در دانش حدیث و همچنین مطالب مفیدی است که در حوزه تراجم نگاری و نقل اسناد و اجازات در خاتمه مستدرک دارد که البته عمدتا هم متکی است بر ریاض العلماء. مرحوم آقای عسکری (علامه سید مرتضی عسکری) یک جلد کتاب در رد بر «فصل‌الخطاب» نوشته که می‌تواند رویکرد یک دانشمند سنت‌گرا را به کتاب حاجی نوری نشان دهد. توجیهات بسیار برای تألیف این کتاب بعدها البته اظهار شد که هیچ کدام قابل مفاهمه و گفت‌وگو نیست. حاجی نوری در فصل‌الخطاب گاه بر کتاب‌هایی در ادعای تحریف تکیه کرده که نه تنها قابل اعتماد نیستند بلکه جعلی بودن آنها جای بحث و چند و چون ندارد.

از عجایب این است که حاجی نوری در فصل‌الخطاب متن واضح البطلان و مجعول و باردی همانند سوره النورین را از کتاب بی‌پایه‌ای مانند دبستان المذاهب نقل می‌کند و آن را به عنوان یکی از ادله خود بر تحریف قرآن برمی‌شمارد و آنگاه در پایان نقل آن می‌نویسد (ص ۱۸۱): قلت: ظاهر کلامه انه اخذها من کتب الشیعه ولم اجد لها اثرا فیها غیر ان الشیخ محمد بن علی بن شهرآشوب المازندرانی ذکر فی کتاب المثالب علی ما حکی عنه انهم اسقطوا من القرآن تمام سوره الولایه ولعلها هذه السوره والله العالم. درباره دبستان المذاهب و درباره ریشه سوره النورین این‌قدر نوشته‌اند که دیگر حاجت نیست اینجا من چیزی اضافه کنم.

نظر آیت‌الله بروجردی در مورد تحریف قرآن

از بهترین و موجزترین و محققانه‌ترین بحث‌ها درباره موضوع تحریف قرآن و رد احادیثی که برخی محدثان شیعی به نقل از غلات یا راویان غیرقابل وثوق نقل کرده‌اند (مانند سیاری که کتابش آکنده از احادیث غیرقابل اعتماد یا غیرمرتبط با بحث زیادت و نقص در قرآن است) بحثی است که فقیه محقق مرحوم آیت‌الله بروجردی در اصول خود مطرح کرده‌اند و آن را مرحوم آیت‌الله منتظری در تقریرات بیان کرده‌اند. در همان دو سه صفحه یکی از بهترین و محققانه‌ترین بحث‌ها درباره ریشه اندیشه تحریف مطرح شده است: اینکه چگونه ایده جمع مصحف از سوی حضرت امیر(ع) به عنوان عذری برای عدم طرح خلافت حضرت در سقیفه از سوی شماری از اهل سنت مطرح شد و بعد شماری از شیعیان آن را دلیلی بر وجود مصحفی متفاوت با مصحف عثمانی قلمداد کردند. ده، پانزده سال قبل این ایده را یکی از نویسندگان معاصر هم در مقاله‌ای درباره تحریف قرآن به بحث گذاشت. مرحوم آیت‌الله بروجردی شناخت عمیقی از میراث تاریخی و کلامی و فقهی داشت و در اینجا نکته مهمی را براساس همین شناخت مطرح کرده است. مرحوم آقای بروجردی همچنین این نکته را متذکر می‌شود که سبب نقل روایات درباره جمع قرآن در زمان ابوبکر و عثمان عمدتا توجه اهل سنت به تعظیم مشایخ و بدان نیت بوده است و غیرمستقیم این موضوع زمینه را برای طرح تحریف قرآن از سوی شماری از شیعیان فراهم کرده است. گواهی آقای بروجردی درباره ضعف روایات تحریف، گواهی مهمی است و به درستی بر غیرقابل اعتماد بودن روایات تحریف و از جمله کتاب سیاری تاکید می‌کند.

نظر شما